بهترین کلینیک توان بخشی در کرج:فونایشن
نقش حنجره در تولید صوت از قرن ها پیش شناخته شده است، هرچند تا همین اواخر مکانیسم تولید صوت از هوای بازدمی در حنجره روشن نبود. در سال 1950 ، Husson یک فرضیه نورکروناکسیک ارائه کرد که بیان می داشت ارتعاشات گلوتی به واسطه ایمپالس های ریتمیک در اعصاب حرکت کننده به سوی حنجره ایجاد می شود که هم نوا با فرکانس صدای ایجاد شده است و بنابراین هر سیکل ارتعاشی با یک ایمپالس نورونی مجزا ایجاد می شد. این فرضیه به لحاظ پاتوفیزیولوژیک غیرممکن است. در حال حاضر پذیرفته شده است که برهم کنش نیروهای آیروداینامیک و خصوصیات مکانیکی بافت های حنجره مسئول تولید صدا هستند. فونایشن نرمال نیازمند مهیا بودن پنج شرط است که در چهارگوش 1-1 فهرست شده اند. باید حمایت تنفسی کافی برای تامین قدرت لازم مهیا باشد، و لبه های ارتعاش کننده چین های صوتی در کنار هم قرار داشته باشند و به واسطه یک شکاف مناسب و کوچک از هم جدا شده باشند. خصوصیات فیزیکی چین های صوتی باید به گونه ای باشد که ارتعاش را هدایت نماید و حدود سه بعدی آن مطلوب باشد. در نهایت ایجاد یک صدای طبیعی مستلزم کنترل ارادی طول، کشش و شکل گلوت است.
فرایند فونایشن با استنشاق هوا و سپس مسدود شدن گلوت در وضعیتی که چین های صوتی نزدیک به خط وسط باشند آغاز می شود. یک مثال ساده برای فونایشن آن است که بازدم موجب افزایش فشار ساب گلوتیک تا حدی می شود که چین های صوتی به سمت لترال جا به جا شوند که در پی آن، یک کاهش ناگهانی در فشار ساب گلوتیک ایجاد می شود. نیروهایی که در بازگشت چین های صوتی به خط وسط نقش دارند عبارتند از این کاهش فشار، نیروهای الاستیک چین های صوتی اثر برنولی جریان هوا. هنگامی که چین های صوتی به خط وسط بازمی گردند، دوباره در تراشه فشار ایجاد می شود و این سیکل تکرار می گردد. ساختار چین های صوتی است که تعیین می کند ارتعاش حاصل شده پریودیک باشد یا بی سامان.
فونایشن واقعی بسیار پیچیده تر از مدل ارائه شده در بالاست زیرا چین های صوتی یک ساختار هموژن نیستند و در ضمن ارتعاش آن ها در سه بعد صورت می گیرد. علاوه براین الگوی ارتعاش با Pitch و رجیستر صوتی تغییر می کند. فرضیه “body cover” برای فونایشن می گوید ارتعاش مخاط، رابطه مستقیمی با سایر بخش های چین های صوتی ندارد. در عوض، بدنه چین های صوتی نسبتا بی حرکت است در حالی که موج در پوشش مخاطی آن پخش می شود. این موج مخاطی از سطح اینفرومدیال چین صوتی آغاز می شود و به طرف سری حرکت می کند. با آغاز جدا شدن لبه های فوقانی چین های صوتی، لبه های تحتانی بسته می شوند و این ارتباط گذرا با مدل دوتوده ای ایشی زاکا محاسبه می شود. با جدا شدن لبه های فوقانی چین های صوتی، عبور جریان هوا از میان گلوت از هم دور می شود، فشار منفی بیشتری در لبه تحتانی چین های صوتی ایجاد می کند و بسته شدن گلوت تحتانی را سرعت می بخشد. فرضیه body cover و مدل دوتوده ای با بیشترین حرکت مشاهده شده هنگام مودال فونایشن همخوانی دارد( مثلا chest register در وسط دامنه pitch)، اگرچه موج مخاطی در pitchهای بالاتر کاهش می یابد و هنگام falsetto قابل رؤیت نیست و این بیانگر آن است که حرکت مخاط و بافت زیرین آن باهم جفت می شوند.در این حالت، بازگشت الاستیک در عوض پدیده برنولی، نیروی اصلی پیش برنده در فاز بسته شدن فونایشن است. فاز بسته شدن کوتاه تر است و تنها لبه های فوقانی چین های صوتی با هم تماس برقرار می کنند. ویژگی های ارتعاشی falsetto به کشش افزایش یافته و ضخامت کاهش یافته چین های صوتی نسبت داده شده است. هنگام فونایشن درpitchهای کم ، عضله ووکالیس ریلاکس می شود تا «بدنه» چین در نوسان مشارکت کند.